ژنرال و پسر بچه
 
درباره وبلاگ


باسلام وتشکر این وبلاگ قصد توهین به هیچ یک از احاد کشوری را ندارد در صورت مشاهده هرگونه جسارتی ان را در نظرات بنویسید تا تصحیح شود. ______________________ اقایان و بانوان محترم لطف کردین که به این سایت آمدین و موجب سکته ما شدین(از فرط خوشحالی)بازهم ما را دق مرگ کنید زیرا خوشحال میشویم در ضمن اگر میتوانید کلیک کنید ؟اگر زحمت نیست؟ توی نظرسنجی شرکت کنید نظظظظظظریادتان نرود خواهش میکنم نظر بدید اگه نظر ندادید یعنی سایت ما ... است. خلاصه بگم داداش شرمندم کردینا بازم بیایین اگر فردی میخواهد در مورد من اطلاعاتی داشته باشد میتواند به پروفایل نویسنده مراجعه کند
موضوعات
طنز،کاریکاتور،طنزسیاسی،داستان
مطالب انتقادی،عـکس،طنزسیاسی

روزي روزگاري ژنرالي بود كه مي خواست از عرض رودخانه اي عبور كند. او نميدانست كه عمق رودخانه چقدر است و نيز نمي دانست كه آيا اسبش مي تواند از رودخانه عبور كند يا همان اول كار غرق مي شود.

 براي يافتن كمك نگاهي به اطراف خود انداخت و پسر بچه اي را همان نزديكي ها ديد چاره اي نداشت جز اينكه از او راهنمايي بگيرد.

 پسر بچه نگاهي به اسب ژنرال انداخت و بعد از مدتي مكث با  اطمينان هر چه تمام تر گفت كه ژنرال و اسبش ميتوانند به راحتي و صحيح و  سالم از عرض رودخانه عبور كنند ژنرال در حاليكه سوار بر اسبش بود قدم به رودخانه گذاشت  وقتي به وسط رودخانه رسيد ناگهان متوجه عمق زياد آب شد و چيزي نمانده بود كه غرق شود  بعد از آن كه توانست به هر زحمتي كه شده خودش را نجات بدهد فرياد كنان به طرف پسر بچه رفت و تهديد كرد كه او را به سختي مجازات مي كند.

  پسر كه هاج و واج مانده بود مظلومانه جواب داد:اما قربان من مي بينم كه اردكهاي من هر روز بدون هيچ مشكلي از اين طرف رودخونهبه اون طرف رودخونه ميرن و خودتون هم داريد ميبينيد كه پاهاي اردك هاي من كوتاهتر از پاهاي اسب شما است.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب